تاریخ ۲۰ آبان ۱۳۹۸

نقد هنری فرش دستباف فراتر از الگوهای کلیشه‌ای

ارزشیابی هنری فرش دستباف ایران ضرورتی رو به فراموشی

امروز باید فرش دستباف را یک اثر هنری و دارای اصالت هنری بدانیم و در نقد آن هم مطابق یک اثر هنری با آن برخورد کنیم. در غیر این صورت فرش دستباف فقط به یک کالای تجاری که متأثر از مناسبات بازار و رفتار مصرف کننده و سبک زندگی است تغییر ماهیت می‌دهد

دکتر سید محمد مهدی میرزاامینی


امروزه فرش دستباف در ایران و ادبیات ما با عنوان دوسویه هنر- صنعت شناخته می‌شود. عنوانی که با توجه به گسترش بازارهای فرش دستباف از دوره‌های گذشته تا کنون، سمت و سوی صنعتی و تجاری آن پررنگ تر شده و کم کم فرش دستباف را به کالایی با جنبه‌های خاص سود آوری تبدیل کرده است. با این حال اگرچه ارزش‌های هنری فرش دستباف در دوره‌های مختلف نوسان داشته اما همواره حضور همین ارزش‌ها بوده و هست که فرش دستباف ایران را در برابر رقبا و مخاطبان آن در سراسر دنیا یکه تاز کرده و در صورت غلبه نگاه مکانیکی و صنعتی، این کیفیت‌ها و ارزش‌های هنری با مخاطرات جدی رو به رو خواهد شد. از این رو لازم است به نقد و ارزشیابی هنری فرش دستباف توجه فزاینده ای شود.
تورج ژوله پژوهشگر فرش معتقد است کارشناسی، نقد و بررسی فرش دستباف، نیازمند دانشی است که باید در قالب کار یک منتقدِ هنری به آن پرداخت و از آن لذت برد و تفاوتی ندارد که کار بررسی و کارشناسی، در مورد یک فرش قدیمی باشد، یا معاصر و حتی کاملاً نوباف! در هر صورت باید عالمانه به آن پرداخت، معلومات را از آن استخراج کرد و مجهولات و تردیدها را در قالب گمانه زنی‌های منطقی و عقلایی ارایه نمود. در این راه باید همانند منتقدان هنری که حسب شیوه‌ها، دوره‌های تاریخی، جنبش‌های تحول ساز و … موضوعات و آثار مورد نظر را طبقه‌بندی می‌کنند، عمل کرد و با توجه به تجارب، آموزه‌ها و گرایش‌های تخصصی، به بررسی و تحلیل هر فرش پرداخت (ژوله، ۱۳۹۲: ۱۱).
با این پیش شرط که فرش دستباف ایران پیش از هر چیز یک هنر اصیل و سنتی است و نظر به این که در دوره متاخر نقد و بررسی صنایع دستی و هنرهای سنتی جایگاه ویژه‌ای یافته است و یکی از اهداف آن دستیابی به مبنای عقلانی برای درک هنر است، ضروری می نماید که فرش را از منظر یک هنر به نقد و بررسی بنشینیم و ارز‌ش‌های آن را فارغ از ابعاد خاص تجاری، بازار مصرف و رفتار و سلیقه مصرف کننده نهایی بسنجیم.
این یادداشت بر آن است تا در این حوزه (نقد هنری فرش دستباف) ورود مختصری داشته باشد.

اثر هنری و ارزش‌های آن
آثار هنری برای ما دارای ارزش‌اند؛ به این معنا که دست کم مشتاقیم برای آنها هزینه بپردازیم و وقتمان را مصروف دیدن، خواندن یا شنیدن آن‌ها بکنیم. این‌ها نشان دهنده ارزشی هستند که ما برای آن‌ها قائلیم.
اما ویژگی‌هایی که ما بر اساس آن‌ها آثار هنری را دارای ارزش می‌دانیم کدامند؟
و آیا می‌توان برای صادق دانستن چنین باورهایی دلایل مویدی عرضه کنیم؟
پاسخ به این دو پرسش درباره یک تخته فرش شهری باف تبریز و یا یک قالیچه بختیاری ما را به سوی کوششی عقلانی سوق می‌دهد که ادعای هنری بودن آن فرش‌ها را داریم و اگر چنین امکانی برای اثبات ادعا نداشته باشیم باورهای ما درباره هنری بودن آن فرش‌ها در حد یک امر ذهنی باقی می‌ماند. ولی آیا درک ما از ارزش یک فرش با ملاک‌های عقلانی قابل تعریف و تبیین است؟
باید گفت همه دلایلی که ما ممکن است بر اساس آن‌ها اثری را ارزشمند بدانیم، به ارزش هنری آن ارتباطی ندارد. مثلاً انتخاب فرش دستباف به عنوان یک اثر تجملی و ارزشی که آن فرش خاص با تجملی بودنش برای مخاطب دارد آیا جزء ارزش‌های هنری یک تخته فرش است؟ یا این که تمایل به زندگی سبز (عدم استفاده از مواد مصنوعی) و ارزشمند بودن فرش دستباف از این منظر به معنی ارزش هنری آن است؟ مشخصاً چنین نیست. پس باید بکوشیم از میان ویژگی‌های ارزشی که بر یک تخته فرش اطلاق می‌کنیم، صرفاً ویژگی‌هایی را برگزینیم که آن‌ها را بی چون و چرا برای ارزش‌گذاری هنری آن به کار می‌بریم.

رد یا پذیرش نظر منتقد یا کارشناس فرش
فرض کنیم دو کارشناس خبره فرش دستباف درباره یک فرش واحد دو نظر کاملاً متضاد داشته باشند. یکی به تشویق و تحسین یک فرش بپردازد و دیگری آن را فاقد ارزش ویژه‌ای بداند. در این موقعیت‌ها ما مشتاق آنیم که از منتقد یا کارشناس بخواهیم صدق گفته‌های خود را برای ما اثبات کند. عامل جذابیت و یا طرح سوال برای ما در اینجا توافق یا عدم توافق دو منتقد در ارزیابی یا نقد هنری یک فرش است. شاید گمان کنیم که کار دو منتقد صرفاً بیان تمایلات یا عدم تمایلات شخصی‌شان است، مگر آنکه یکی از آن‌ها بتواند نظر خود را اثبات کند و بدون روشی که بتواند این عدم توافقات را رفع کند، نقد موضوعی کاملاً ذهنی به نظر می‌آید. در این صورت که بپذیریم نقد فعالیتی عقلانی است منتقد باید بتواند دلایلی اقامه کند و گزاره‌هایی بیاورد که خواننده باور کند یا بتواند به آن‌ها باور داشته باشد و در نتیجه باور به صدق اظهارات او را درباره یک تخته فرش معقول سازد. اما بر فرض این که منتقد دلایلی هم برای ما بیاورد مهم این است که آن نظر برای ما رضایت بخش باشد.
توجه به این نکته در دلایل اثباتی صدق اظهارات یک منتقد «کلی» بودن آن است. یعنی اگر یک علت مشخص در یک تخته فرش باعث برتری آن به فرش دیگری می‌شود همواره باید آن علت نسبت به فرشی که فاقد آن است عامل برتری باشد. ولی این مسئله شاید مشخصاً درباره یک فرش صدق نکند. مثلاً اگر تضادهای رنگی در یک تخته فرش عاملی بر بالا بردن ارزش هنری آن است، ممکن است در فرشی دیگر ارزش هنری آن را کاهش دهد. در موارد دیگری نیز می‌توان چنین عاملی را دید. مثلاً توازن و تقارن می‌تواند در دو فرش کاملاً اثری دو گانه در کاهش یا افزایش ارزش هنری آن داشته باشد.
از همین رو برخی محققان و منتقدان اعتقاد دارند «هر اثر هنری اصیل و یگانه است». لذا اگر آثار هنری -که در اینجا ما فرش دستباف را مد نظر داریم- یگانه باشند، آیا می‌توانیم آن‌ها را در چارچوب قواعدی کلی قرار دهیم تا شایستگی یا ناشایستگی‌شان را تشخیص دهیم؟ در پاسخ به این پرسش سطوح مختلف قضاوت مطرح می‌شود. در سطح اول سه معیار بنیادین و کلی شایستگی در هنر وجود دارد: وحدت، پیچیدگی و عمق. بر این اساس، پذیرش این ادعا که اثری وحدت دارد، یا پیچیده است یا عمیق است به معنای پذیرش این امر است که ویژگی مثبتی در آن وجود دارد.ضروری است با توجه و نقد هنری فرش دستباف آن هم نه به شکلی که مقیاس‌ها و ابزار مکانیکی برای اندازه‌گیری ارزش آن تدارک ببینیم و ترویج کنیم بلکه در درجه اول ذهن تولید کننده و در درجه دوم ذهن مخاطب و مصرف کننده فرش دستباف را به سمت ارزش‌های هنری و ویژه هر فرش دستباف هدایت کنیم.
استدلال اخیر بر این نکته توجه دارد که مثلاً استفاده از تضاد رنگی در یک تخته فرش اگر به وحدت آن کمک کند و عنصر وحدت را در عین تضاد نشان دهد، یک ویژگی مثبت بر آن محسوب می‌شود. ولی صرفاً تضاد رنگی در یک فرش نمی‌تواند موید این ادعا باشد که امر پسندیده‌ای در اثر وجود دارد. با این حال به صورت مطلق سه معیار (وحدت، پیچیدگی و عمق) هم علتی «کلی» بر ویژگی هنری و زیبایی یک فرش نمی‌تواند باشد. همانطور که شاید یک فرش دارای وحدت، پیچیدگی و عمق باشد اما یک حس کلی و زشتی را القا کند و یا حتی یک شی غیر هنری واجد چنین معیارهایی باشد ولی نتوان به آن اثری هنری گفت. پس چطور دلیل یا ادعای یک منتقد یا کارشناس فرش را بپذیریم؟
یک نکته بسیار مهم و ظریف این است که ما در مواجهه با یک تخته فرش نخست با مدد از قوه ذوق و تشخیصمان به قضاوتی درباره آن فرش می‌رسیم و سپس اگر لازم شود یا حس کنجکاوی ما برانگیخته شود در پی تایید آن قضاوت بر می‌آییم. پس احکام یا قضاوت‌های زیبایی شناسانه با ارجاع به احکام یا قضاوت‌های غیر زیبایی شناسانه تأیید می‌شوند و احکام کلی نیز به نوبه خود مورد تایید قضاوت‌های زیبایی شناسانه قرار می‌گیرند. در اینجا قضاوت‌های زیبایی شناسانه نوعی حکم یا قضاوت ادراکی است.
برای هر مخاطبی لازم هست تا خود آنچه یک اثر را هنری می‌کند ببیند و درک کند و در این شرایط شاید اصلاً نیازی به دلیل و منطق هم نیست. چرا که گاهی احساس و تعبیر از «دلیل»، «توجیه» یک نظر یا احساس شخصی استنباط می‌شود. البته مادامی که این دلیل به صورت یک امر ذهنی برای مخاطب باشد و عینیتی در آن اثر نیابد.

وظیفه یک منتقد موفق فرش دستباف
از همین رو اگر در خیل عظیمی از کتاب‌های فرشی با انواع و اقسام دلایل به تمجید و ستایش فرش شیخ صفی پرداخته شده، اما من نتوانم آن ویژگی و ارزش هنری و زیبایی را در آن ببینم همه آن دلایل به نوعی توجیه بی اثر منتقد و مولف بدل خواهد شد. یعنی منتقد کمکی به درک مشابه من از آن فرش نکرده است که اگر چنین باشد پس همه آنچه منتقد می‌تواند انجام دهد این است که توجه مخاطب را به دیدن چیزی که دیده است در جهات خاصی معطوف کند. به عبارت ساده‌تر منتقد می‌تواند با استدلال به من بقبولاند که فلان فرش دارای فلان خصیصه یا ویژگی است که آن را یک اثر شاخص هنری یا معمولی می‌داند. اما من (مخاطب) صرفاً نمی‌توانم با آن استدلال قبول کنم فلان فرش دارای آن خصیصه است. من می‌خواهم خودم آن ویژگی را ببینم. بنابراین لازم است در نقد یک فرش دستباف به جای دلایلی که شاید ذهنی و یا لزوماً کلی و قابل تعمیم نیستند، نگاه مخاطب را معطوف به نکاتی کنیم که خود دیده‌ایم و قضاوت ادراکی‌ای دال بر ویژگی هنری و زیبایی شناسانه و منحصر به فرد آن فرش داشته‌ایم.
بر اساس این تبیین، وظیفه یک منتقد کمک به دیدن و احساس کردن ویژگی‌های ارزشی یک تخته فرش است. آنگاه منتقد باید نشان دهد که این ویژگی‌های ارزشی چه ارتباطی با جزئیات ظریف یک اثر هنری دارد. مثلاً چگونه گردش موزون ختایی‌ها در فرش شیخ صفی توانسته در کلیت یک اثر متناسب با یک مکان مذهبی تأثیری متقابل و مکمل داشته باشد. درک این تأثیرات مقوله‌ای است که خود شخص شاید به کمک دیگران باید آن‌ها را دریابد. شخصی که ما می‌توانیم او را کارشناس یا منتقد هنری فرش بنامیم.

یک اشتباه در نقد هنری فرش دستباف
یک مشکل عام که در نقد یک فرش دستباف ممکن است رخ دهد پیروی از یک رویه و قواعدی کلی است بدون این که توصیف منسجمی از ارزش هنری یک فرش به دست دهد. مثلاً توازن نقوش، همنشینی مناسب و متوازن رنگ‌ها، چینش حساب شده اجزا در ابعاد، تکرار مناسب گل‌ها و … ممکن است در یک فرش دیده شود. اما بیان این ویژگی‌ها چه چیزی یا چه ارزشی را در کیفیت هنری آن فرش نشان می‌دهد؟ این موارد در ایجاد چه تأثیری در مخاطب نقش داشته‌اند؟ یا چه ارزشی را برای او به ارمغان می‌آورند؟ در حقیقت این موارد که مثال زده شد نوعی کمّی نگری است که اگر در راستای یک کیفیت یا ارزش هنری نباشد عملاً همه این موارد بی اثر هستند و چیزی از ارزش‌های هنری یک فرش برای مخاطب هویدا نمی‌کنند.
این مورد اخیر در نقدهای بسیاری دیده می‌شود. کافی است کتاب‌های مختلف فرش را که شرحی از فرش‌های تاریخی یا معاصر دارند را ورق بزنید. در این منابع به مجموعه‌ای از ویژگی‌های جزئی و پسندیده اشاره شده و در نهایت به استناد همین ویژگی‌ها رأی بر هنری و شاخص بودن آن فرش داده‌اند بی آنکه به کیفیت بیانی یک فرش اشاره مشخص داشته باشند و یا سعی کنند توجه مخاطب را از پس این جزئیات به یک ارزش هنری معطوف کنند.
البته در اینجا توضیح خاصی لازم است. به عنوان مثال عموماً گمان بر این است که توازن نقوش فرش ارزش یک فرش را بالا می‌برد. به عبارتی توازن یک ویژگی مثبت است. اما این نکته برای این نتیجه‌گیری که ویژگی توازن الزاماً برای یک فرش حاکی از شایستگی است کافی نیست. برای این که ما دریابیم که توازن نقوش در یک فرش امر شایسته‌ای است نیازمند قضاوتی هستیم که هیچ نوع روش برهانی مکانیکی را نمی‌توان جانشین آن ساخت. ما باید بپرسیم که، آیا توازن موجود در این فرش بجاست؟ آیا این توازن با دیگر ویژگی‌های آن فرش در تضاد و تصادم نیست؟
در این بخش توجه به یک نکته ضروری است. امور شایسته یا عموماً مثبت در دو دسته قرار می‌گیرند. این امور «الحاقی» یا «تعاملی» هستند. مثلاً امور شایسته مربوط به یک چاقوی خوب (اعم از دسته خوب، ضد زنگ بودن، تیزی و …) الحاقی‌اند. یعنی چاقویی که دارای این ویژگی‌ها باشد بهتر از چاقویی است که این ویژگی‌ها را ندارد. اما امور شایسته‌ای که ما در خصوص هنر مد نظر داریم از نوع تعاملی هستند. یعنی صرفاً کافی نیست که آن‌ها را الحاق کنیم یا بیفزاییم و به معنای بهتر بودن اثر باشد. ما باید ببینیم که این امور شایسته چگونه در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند؛ که این امر مستلزم قضاوت، ذوق و تشخیص است.
پس با این شرایط، همین که فرشی را دارای ویژگی‌های غالباً مثبت، شایسته و پسندیده‌ بدانیم و آن را توصیف کنیم به این معنی نیست که در نهایت درک و قضاوتی با یک ارزش هنری و زیبایی شناسانه از آن داشته باشیم. البته عکس این موضوع هم می‌تواند صادق باشد.

نقد هنری فرش دستباف فراتر از الگوهای کلیشه‌ای
نکته چالشی درباره فرش دستباف که در آغاز بحث هم به آن اشاره شد عنوان «هنر- صنعت» برای این پدیده تاریخ کهن ایرانیان است که در بوته نقد هنری مرز و محدوده آن از صنعت به روشنی دریافت می‌شود. همواره ادعا می‌شود که هنر را نمی‌توان به نحو مکانیکی ایجاد کرد. یعنی قواعد حاضر و آماده‌ای برای ایجاد یک اثر هنری وجود ندارد. نکته‌ای که شاید بسیاری از تولیدکنندگان، طراحان و نقاشان فرش دستباف از آن غافل هستند و بیشتر به دنبال فرمول‌ها و الگوهایی ثابت در طرح، نقش، رنگ، بافت و … هستند تا فرشی به اصطلاح هنری تولید کنند؛ و همین کوته نظری و صنعتی دیدن فرش دستباف به این معنی که هنر- صنعت را به عنوان صنعتی و مکانیکی کردن سویه هنری فرش ترجمه می‌کنند باعث شده کیفیت و ارزش هنری فرش در ایران علیرغم تولید مناسب و بازارهای مختلفی که دارد ضعیف و کم رنگ‌تر از گذشته شود.
این مسئله تا بدان‌جا پیش رفته که در نقد و ارزشیابی هنری هم به دنبال اصول کلی و ثابتی هستیم و غالباً فرش‌های برتر و دارای ارزش و مشخصات هنری را در مواردی همچون همخوانی با الگوهایی پسندیده و شایسته، بازارها و سلیقه مصرف کننده جستجو می‌کنیم و از شایستگی‌های هنری آن غافلیم. چیزی که تولید فرش ایران را بیش از هر چیزی ماشینی و دارای تفکری ماشین زده می‌کند.

حاصل سخن
پیش از هرچیز امروز باید فرش دستباف را یک اثر هنری و دارای اصالت هنری بدانیم و در نقد و بررسی و ارزشیابی آن هم مطابق یک اثر هنری با آن برخورد کنیم. در غیر این صورت فرش دستباف به یک کالای تجاری که متأثر از مناسبات بازار و رفتار مصرف کننده و سبک زندگی است تغییر ماهیت می‌دهد؛ و لذا ارزشیابی آن هم بر اساس ملاک‌هایی تجاری انجام و سیاست و خط مشی تولید و توسعه آن هم بر همین منوال استوار خواهد بود و در این جریان هرچه به جلو پیش رویم سویه هنری «هنر-صنعت» فرش کم رنگ‌تر می‌شود و نهایتاً رو به نابودی می‌گذارد. پس ضروری است تا با توجه و نقد هنری فرش دستباف آن هم نه به شکلی که مقیاس‌ها و ابزار مکانیکی برای اندازه‌گیری ارزش آن تدارک ببینیم و ترویج کنیم بلکه در درجه اول ذهن تولید کننده و در درجه دوم ذهن مخاطب و مصرف کننده فرش دستباف را به سمت ارزش‌های هنری و ویژه هر فرش دستباف هدایت کنیم.
در چنین شرایطی می‌توان امیدوار بود هنر که همواره زنده و پویاست، مسیر خود را به نحو مطلوب و شایسته‌ای پیدا کند و شرایط مساعدی را اولاً در هنر و فرهنگ ایرانی و ثانیاً در بازار و تجارت آن رقم بزند.


منابع
ژوله، تورج. (۱۳۹۲). شناخت فرش برخی مبانی نظری و زیرساخت‌های فکری. تهران: یساولی.
لایس، کالین. (۱۳۸۸). نقد هنر از مجموعه مقالات فلسفه هنر و زیبایی شناسی، ترجمه امیر مازیار و امیر نصری، چاپ دوم. تهران: فرهنگستان هنر.