حراج ۱۰ تیر ۱۳۹۹
همشهری از بازار حراج قالیهای دست دوم گزارش میدهد
جلوه گری فرشهای کهنه
روزنامه همشهری در شماره ۷۹۷۵ مورخ ۱۰ تیرماه ۱۳۹۹ با ارائه گزارشی از حراج فرشهای دست دوم که هر هفته دوشنبه در شرکت سهامی فرش ایران برگزار میشود از حال و هوای این رویداد هفتگی شرکت سهامی فرش ایران میگوید.
فهیمه طباطبایی ـ خبرنگار
نقش زمین که میشوند، انگار باغی پردرخت وسط سوله خالی و بیروح سبز شده باشد، یا دشتی پرسبزه و گل، وسط بیابانی خشک و برهوت یا بنایی زیبا و باشکوه در دل گذری بدقواره. بعضیهایشان آنقدر جلوهگری میکنند که حاضران مجبورند به احترام، ایستاده تماشایشان کنند و برخی به قدری دست و دلبازانه زیباییهایشان را به نمایش گذاشتهاند که خریداران با دست تار و پودشان را مینوازند. فرش دستباف ایرانی هوش و حواس از سر همه خریداران پرانده.
همه دست دوماند یا حتی ۳ تا ۴خانه چرخیدهاند، از دل خانههای روستایی، چادرهای عشایری و آپارتمانهای شهری آمدهاند. یکی از شیراز، دیگری از ترکمن صحرا، آن یکی از کاشان، چندتایی از اصفهان و تبریز و بیرجند و چهارمحال و بختیاری. بعضیهایشان را بید زده و تعدادی آنقدر پا خوردهاند که سابیده شدهاند، در بین آنها هستند فرشهایی که ریشه سفید دوطرفشان آنقدر کهنه شده که از ته با قیچی کوتاهشان کردهاند یا حتی لک دارند اما با این حال تک تکشان هنوز دل خریداران را میبرند. دود از کنده فرش دستباف بلند میشود.
حالا ۲۳سال میشود که علاقهمندان فرش ایرانی، هر دوشنبه در سوله شرکت سهامی فرش ایران در خیابان فردوسی دور هم جمع میشوند تا فرش بخرند یا بفروشند. قالیها، کنارهها، پشتیها و تابلوفرشها از قبل قیمتگذاری شده و در انتهای سوله آماده میشوند برای یک نمایش دستهجمعی؛ حراج فرش ایرانی.
بوی عطر باغ گل محمدی
رأس ساعت ۵ بعدازظهر، وقتی صندلیهای دوطرف سوله، مملو از جمعیت شد، چوبزنی شروع میشود. ۲قالیچه کوچک را که از پستوی سوله بیرون آوردند و نقش زمین کردند، مرد درشتهیکل و بلندقامت میرود بالای سکو و با حرارت و شور فراوان اطلاعات هر دو را میگوید: «۲فرش ترکمن، ۱٫۲۵ در ۷۹، ۲ تا ۱۰چارک. جفت ۵۰۰تومن، ۵۰۰یک، شد ۶۰۰تومن، ۷۰۰، ۷۵۰، ۷۶۰» چند نفری با پا گوشههای فرشها را کنار میزنند تا مهر استاندارد و شناسنامه فرش را ببیند و یکی دو نفری روی تار و پودش دست میکشند تا جنس نخ یا پشم دستشان بیاید و از اصالت بافت مطمئن شوند: «۹۵۰… یک میلیون، یکمیلیون و ۵۱، یکمیلیون و ۵۲، یک میلیون ۵۳، مبارکتون باشه.» قالیچهها صاحب جدیدی پیدا کردند. برمیگردند داخل سوله تا وقتی پولشان تسویه شد، بروند خانه یا مغازهای جدید.
کناره لوله شده ۵متر و ۹۱سانتی متری حسینآباد وقتی روی زمین باز میشود، عطر باغ گل محمدی سالن را پر میکند. ۳نفر دورش را میگیرند و میچرخند. یکی دست روی زمینه فرش میکشد، آن یکی ریشهها را نگاه میکند، مردی گوشی بهدست برای یک خریدار خارجی آن طرف تلفن ویدئو میگیرد و سرانجام مردی که عینک طبی زده با همان یک نگاه قیمت را بالا میبرد: « ۹۱۰، ۹۲۰، ۹۷۰، یک میلیون، یک میلیون و دویست…» بقیه از رقابت کنار میکشند و عرصه را به ۳ نفر میسپارند. عشق مثلثی به این کناره، قیمت آن را تا ۳ میلیون بالا برده.
زن قالیباف همانطور که لبه دوطرف چادرش را به دندان گرفته، چشم از قالیاش برنمیدارد. پیرمرد عینکی رقم را تا ۳میلیونو۲۰۰هزار تومان بالا میبرد. کناره مال او میشود. وقتی چرخ دستی آهنی کناره را برمیگرداند داخل پستو، چشمان زن دنبال فرش تا پشت پرده میدود؛ مثل رد نگاه مادری به فرزندی که در حال عزیمت است به سفرش. اسمش«ولیمه» است: «به پولش نیاز داشتم؛ وگرنه نمیفروختمش.» این را میگوید و بدون حتی یک کلمه اضافه از سوله بیرون میرود.
قالی به حوض آب میماند
قالی بعدی که پهن میشود، چوبزن حراج، بادی در غبغب میاندازد و با صدای حجیم آن را معرفی میکند: «ذرع و چهارک یلمه طرح حوض درهم بروجن؛ فرشی اصیل از زنان بختیاری. یک سابیدگی در حاشیه فرش میبینید و تمام. خاص و نفیس.»
خشتهای قالیچه در ۲ردیف از ابتدا تا انتهای فرش امتداد پیدا کردهاند. به حوضهای آبی میمانند که به هم راه دارند. حوض اول سیاه است، به حوض دوم که میریزد آبی میشود، در حوض سوم به سبزی رسیده و نقش حوض چهارم لاکی است. مرد خریدار کت و شلواری، داستان قالی را در یک نگاه خوانده و عاشقش شده. به بالاترین قیمت آن را میخرد: «میدونید که قالیهای عشایری نقشه ندارند، از خلاقیت و حس و حال بافنده سرچشمه میگیرد. این قالی تلفیقی از بختیاری و قشقایی است. حتم دارم که زنی عشایر آن را بافته و باز هم مطمئنم که غمگین بوده. خشت یا حوض اول که سیاه است نشان از عزاداری دارد، کمکم مرگ یا غم را پذیرفته و حوض بعدی را سبز بافته، یعنی رسم طبیعت و زندگانی را باور کرده. بعد آبی شده، یعنی به آرامش رسیده و به زندگی برگشته و آخر سر قرمز بافته، رنگ عاشقی، رنگ دوست داشتن.»
مرتضی استاد دانشگاه است و از مشتریهای پر و پاقرص حراج. سالهاست که عصرهای دوشنبهاش را خالی میکند برای تماشای فرشهای ایرانی: «شاید فرش هم نخرم اما حتما سری به اینجا میزنم. ۲ ساعتی آرامش و اوج زیبایی را اینجا تجربه میکنم. رج به رج این قالیها داستان دارد. فقط باید دل بدی بهشون، همین.»
فرش بعدی به حیاطی پرنور در دل شب میماند. زمینهای سرمهای با نگارههایی رنگارنگ. انگار که ریسههای لامپی را از این سر فرش کشیده باشی به آن سر فرش. تا لولهاش را قل میدهند روی کف سالن، زن خریدار ردیف اول از جا بلند میشود و زیر لب میگوید: «طرح میناخانی ورامین». همه سالن دور قالی ۶متری را میگیرند. چند نفری با نوک کفش لولهاش میکنند تا مقاومت تاروپود فرش را ببینند، چندتای دیگر به سر و رویش دست میکشند تا ساییدگیهایش را بجویند. چوبزن در بلندگو فریاد میزند: «فرش زمینه سرمهای که سالم سالم است و توش نخ ابریشم هم کار شده، دستباف قالیبــافان ورامــینــی؛ ۷میــــلیون و۳۰۰هزار تومن.» دستها یکییکی بالا میرود. یکی در جمع ۵ انگشتش را به نشان ۵۰۰هزار تومان بالا میبرد. آنها که صرفا برای تماشا آمدهاند، هیجان خریدارها را که میبینند، نیمخیز میشوند تا ببینند فرش چه رخی دارد. متعلق به مردی جوان است از ورامین. نگاه نگرانش بین مرد چوبزن و فرشش که حالا مثل طعمهای در جمعی بزرگ محصور شده، رد و بدل میشود. قیمت هر لحظه بالا میرود: «یادگار مادرم است، خودش برایم بافته، وقتی جوان بود و توان شانهزنی و چلهکشی داشت. هر بار که رویش دراز میکشیدم، انگار سرم را روی پای مادرم گذاشته باشم. حالا اما مجبورم که بفروشمش چون در کارم کم آوردم، کار کشید به فرش زیر پا که آن دلال خرید.»
انگشت اشارهاش مانده روی مردی که اغلب فرشهای دست دوم خاص حراج را میخرد. ۹میلیون و ۲۰۰تمام. خریدار، فیش فرش را میگیرد و سریع در کیفش میگذارد.
نشسته تا شکاری دیگر
فرشها یکییکی میآیند، چوب حراج میخورند، صاحب جدید پیدا میکنند و میروند. سالن از جمعیت پر و خالی میشود اما زنی میانسال همچنان نشسته و با دقت فرشهای به نمایش گذاشته را رصد میکند. میگویند از قدیمیهای این بازار حراج است که خریدهای خوبی هم میکند:« دلال نیست، فرشباز است.»
یک تخته قالی از نجفآباد اصفهان خریده و یک تخته ۶متری فرش تبریز و نشسته تا شکاری دیگر. سالمند است و از نوک انگشت اشاره سیاهش و ناخن شست چاک خوردهاش معلوم است که سالها قالیبافی کرده. در کسری از دودقیقه یک تخته فرش میخرد: «خیلی از فرشهای دستبافم رو همینجا در شرکت سهامی فروختم. میخواستیم خونه بسازیم، قالی روی دار بود، فروختم. میخواستیم دختر عروس کنیم، فرش ۱۲متری را فروختم، شوهرم مریض شد و هزینه دوا درمان داشت، دو جفت پشتی و یک کناره فروختم. این انگشتها خیلی برای زندگی زحمت کشیدهاند. وقتی دیگه نتوستم چاقو دست بگیرم و شونه به رجها بزنم، افتادم به خرید فرش نو یا دست دوم برای دوست و آشنا. بعد یه مدت دیدم عاشق بودم، عاشقتر شدم. کسی سفارش هم نده، میام تماشا. فرش مثل بچه برای من میمونه، همین قدر عزیز.»
سکه حراج، روی دیگری دارد
سکه این حراج روی دیگری هم دارد در پستوی سوله؛ همانجا که تختههای فرش دست دوم را شناسایی و قیمتگذاری میکنند. پیرمردان حامل فرش جز شناخت نوع قالی، شکل بافت، جنس نخ و پشم و رجها و سبکها، حالا داستان تکتک دلالها، فرشبافان و فرشبازان و… را از حفظاند. با یک نگاه میفهمند که چهکسی از روی استیصال فرش زیر پایش را میفروشد و کدام از روی دلزدگی و تنوعطلبی میخواهد فرشش را تعویض کند. چهکسی عاشق خرید فرش است و چهکسی دلال این همه زیبایی. حاج مراد یکی از آنهاست: «بعضیها کلا تغییر و تحول دوست دارند، میان فرششون رو بفروشند تا یه دونه نو بخرند، بعضیها هم بعد از چندین سال از فرششون خسته شدن و چون دیگه جا ندارن، میارن برای فروش. بعضیها اما به پولش نیاز دارن و کفگیرشون به ته دیگ خورده، بهخاطر همین، فرش زیر پاشون رو میفروشن؛ درحالیکه چشمشون هنوز دنبالشه. اینجا همه نوع آدمی میاد، نمیشه گفت همه از روی نیازه. اما کل داستان حراج یه حسن داره و دقیقا همینه که فرش کهنه زنده میشه و میره برای یک زندگی دوباره. بهتر از این نیست که فرشها توی انبار خونهها نابود بشن؟» باد میزند و بوی نفتالین را در پستوی سوله پخش میکند، پیرمردی از تبریز فرش به دوش آمده برای فروش. قالی، بافته روستاهای آذربایجان شرقی است با ترنج برجسته ابریشمباف. پیرمرد باید تا هفته دیگر برای حراج صبر کند. فرش آرام و نجیبی است، رنگ زمینهاش کرم است و تلاش نکرده عشوه گری بیهوده کند: «همهچیزش به قاعده و به جا، صددرصد از روی نقشه بافتنش. استاندارد و مرغوب. با پشم مرغوب ماکو بافته شده و همین تافته جدا بافتهاش میکند.» فرش را باز نکرده میبندند و میگذارند ته سالن برای بررسی در روزی خلوتتر:« این را دیدید، معلوم بود از سر نیاز است. ولی این دردها و مشکلات سر به مهر میمونن، کسی روش نمیشه به زبون بیاره اما چشمها تا ته داستان رو تعریف میکنن.» ۱۰ دقیقه به پایان حراج، فرش ۹متری بیجار وارد سالن میشود، بالای ۲۰نفر مرد و زن دورهاش میکنند. نیازی به توضیح مرد چوبزن نیست، فرش بیچاره خودش حرف میزند: «فقط بگم که دو جایش بیدخوردگی داره» دستها بالا میرود، قیمت فرش از ۷۰۰هزار تومان به ۲ میلیون رسیده اما هنوز خریداران دستبردار نیستند. چشمهای زیادی به تار و پودش گره خورده. گلدان پرگل دل برده از جماعتی. دود از کنده فرش دستباف بلند میشود؛ حتی اگر بید خورده باشد.
قالیهای عشایری نقشه ندارند، حتم دارم زنی عشایر آن را بافته و باز هم مطمئنم که غمگین بوده. حوض اول که سیاه است نشان از عزاداری دارد، کمکم مرگ یا غم را پذیرفته و حوض بعدی را سبز بافته، یعنی رسم طبیعت و زندگانی را باور کرده است
کلمات کلیدی: حراج روزنامه فهیمه طباطبائی همشهری
منبع: روزنامه همشهری
1570 بازدید
شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
شرکت فرش ایران نماد هویت، اصالت، کیفیت و نوآوری در هنر-صنعت فرش دستباف ایران
آخرین خبرها
نمادهای اعتماد
اطلاعات تماس
نشانی: تهران، خیابان فردوسی، روبه روی خیابان نوفل لوشاتو، پلاک 357 (پارکینگ اختصاصی رایگان)
کد پستی: 1145615611
تلفن تماس: 02154637
پیامک: 100054637
ایمیل: info{@}IranCarpet.ir
ساعات بازدید: شنبه تا پنجشنبه 9:30 تا 20:30 – جمعهها 9:30 تا 18:00
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.