دانستنیهای فرش ۷ شهریور ۱۴۰۱
مردم از فرشهای دستباف شرقی چه میخواهند؟
صبحانه در هانوفر
بسیاری از فرشفروشان میگویند که میتوانند بهمحض اینکه با شما آشنا شدند، بگویند که چه نوع فرشی میپسندید یا خواهید خرید. اگر آنها بدانند اهل کدام کشور هستید با اعتمادبهنفس بیشتری گمان خود را مطرح میکنند.
سالها پیش از مرگ معمر قذافی با دلال فرشی همسفر شده بودم اهل لیبی که در اروپا و غرب و شرق آسیا فرشهای عتیقه میخرید و میفروخت. هر دو به مناسبت نمایشگاه دموتکس در هانوفر بودیم. نمایشگاه دموتکس ژانویه هر سال برگزار میشود و هزاران نفر را از سراسر جهان بهسوی خود میکشاند. بیشتر هتلهای این شهر به مناسب برگزاری دموتکس پر هستند و بازدیدکنندگان گاه ناچار میشوند که در متلها اتاق بگیرند و خب این نکته سبب آشناییهای اتفاقی هم میشود. من با این دلال لیبیایی که نامش عبدالصمد بود در رستوران متل آشنا شدم. میز با مهماننوازی تمام چیده شده بود. نان، کره، مربا و عسل، بشقاب ژامبون، سالامی و پنیرهای گوناگون، تخممرغ آبپز، پرتقال، سیب و تکههای کیوی و برای دسر مجموعهای از شیرینیها.
نور کمسوی اوایل ژانویه روی میز افتاده بود و ما یک گوشه پرنور و پاک نشستیم. عبدالصمد و من بهسادگی همسخن شدیم. گرچه او از لیبی میآمد و من از انگلیس با دو فرهنگ گوناگون، اما فرش ما را به هم پیوند میداد و البته یک صبحانه خوب. عبدالصمد سخنور خوبی بود و همه سخنانش را با لبخندی نقطهگذاری میکرد. سپس اندکی صبر میکرد که نظر مرا بداند و اگر سخنی نداشتم او باز ادامه میداد. جهاندیده بود و تجربیاتی شنیدنی داشت. چون میدانست من هم برای دیدن دموتکس به هانوفر آمدهام پرسید: «آقای مارتین! به نظر شما مردم از فرشهای دستباف شرقی چه میخواهند؟» پرسش گنگ بود. عبدالصمد متوجه این نکته شد و خودش پاسخ داد: «چیزهای متفاوتی میخواهند. بسته به اینکه اهل کجا باشند سلیقه آنها در انتخاب فرش دستباف فرق میکند». لبخند زد: «فرانسویها، ایتالیاییها و اسپانیاییها به دنبال غلطبافی و نقص در فرشهای دستباف هستند. آنان میخواهند ببینند که بافنده در کجا نقشی را اشتباه بافته یا رنگش تمام شده و کلاف دیگری را که کمی رنگی متفاوت داشته به کار گرفته است یا حتی به دنبال گرههای اشتباه میگردند و اگر آنها را پیدا کنند رضایت مییابند و حس دستباف بودن و کار دست را از این نکتههای میگیرند و لذت میبرند. پاریسیها دوست دارند برای فرشهای خانه خود داستانی داشته باشند. هرچه داستان دراماتیکتر باشد فرش ارزش بیشتری پیدا میکند. پاریسیها به خود میبالند و چه چیزی بهاندازه غلطبافی میتواند قوه تخیل بیننده را برانگیزاند؟» با صدای بلند خندید: «اصلاً فرشفروشیهای لوکس و گرانقیمت پاریس فرشهای دستباف روستایی و عشایری نمیفروشند، آنها تخیلات بلندپروازانه و داستان میفروشند».
من البته فکر میکنم سخن عبدالصمد کمی اغراقآمیز بود اما آنقدر فریبنده سخن میگفت که نمیتوانستم با او سروکله بزنم. به میز صبحانه کاملی که روبرویش بود نگاه کرد و گفت: «آلمانیها به دنبال کمال فنی هستند. برلینیها کاری ظریف را میپسندند که به کمالی اعلا رسیده و هزینه چنین ظرافتی را هم میپردازند و دوست ندارند داستانهایی را بشنوند که گاهی بهانهای برای اشتباهات بافنده به نظر میرسد». دلال لیبیایی که سرتاسر جهان را گشته بود، بهوضوح چیزی از طبیعت انسان میدانست. یک فنجان چای سیاه پررنگ برای خودش ریخت، سپس ادامه داد: «خریداران عرب، روس و بلغاری بیشتر از هر جای دیگر جهان به دنبال فرشهای گرانقیمت هستند و فرشهای بزرگپارچه را برای پر کردن سالنهای بزرگ میخرند. رنگ موردعلاقه آنان سیاه و طلایی است».
نمیدانم آیا عبدالصمد با دانستن و بهکارگرفتن همین فرمولها ثروتمند شده بود یا نه؟ او کتوشلواری خاکستری دوخت ایتالیا و کفشهای واکسخورده پوشیده بود. شیکپوش بود و رفتارش بیعیبونقص و مؤدبانه. پرسیدم: «اوضاع در لیبی چگونه است؟» بالاخره آدم هر روز به تاجری لیبیایی برنمیخورد. گفت: «من فقط طرابلس را میشناسم و آسمان پرستارهاش را که بر فراز شنهای تاریک بیابان میدرخشند. برای اهالی لیبی همین زیباست!» شگفتزده بودم که بدانم او برای خرید چه فرشی به هانوفر آمده است. آنجا از ایران، ترکیه، چین، هندوستان و پاکستان فرش بود. او میخواست چه فرشی بخرد؟ پرسیدم: «به یاد داری اولین فرشی که خریدی چه بود؟» گفت: «یک فرش دستباف ایرانی بود با تصویر بزم خیامی. در حاشیه فرش نیز چند رباعی از عمر خیام بافته شده بود. این فرش را به طرابلس بردم و پشت ویترین که گذاشتم مردم مات و مبهوت مانده بودند. مردم ناگهان میایستادند یا ماشینشان را نگه میداشتند که بیایند و فرش را از نزدیکتر ببینند. هیچکس نمیتوانست باور کند که این فرش، دستباف است». پرسیدم: «به یاد داری کدام بیت از خیام در حاشیه فرش بافته شده بود؟» گفت: «بله. از دوستی ایرانی برای خواندن رباعیها کمک گرفته بودم و او معادل رباعیات را از روی نسخه فیتز جرالد برایم فرستاد و این بیت را به یاد دارم:
از آمدن و رفتن ما سودی کو وز تار امید عمر ما پودی کو
در چنبر چرخ جان چندین پاکان میسوزد و خاک میشود دودی کو».
پس از سقوط طرابلس و مرگ قذافی دیگر خبری از عبدالصمد ندارم.
نویسنده: آرتور مارتین
ترجمه: داود شادلو
کلمات کلیدی: داود شادلو دموتکس نمایشگاه فرش
منبع: روابط عمومی شرکت سهامی فرش ایران
777 بازدید
شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
شرکت فرش ایران نماد هویت، اصالت، کیفیت و نوآوری در هنر-صنعت فرش دستباف ایران
آخرین خبرها
نمادهای اعتماد
اطلاعات تماس
نشانی: تهران، خیابان فردوسی، روبه روی خیابان نوفل لوشاتو، پلاک 357 (پارکینگ اختصاصی رایگان)
کد پستی: 1145615611
تلفن تماس: 02154637
پیامک: 100054637
ایمیل: info{@}IranCarpet.ir
ساعات بازدید: شنبه تا پنجشنبه 9:30 تا 20:30 – جمعهها 9:30 تا 18:00
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.